آی آر نی نی

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

همسرم هیچ گاه انتظارهای مرا برآورده نمی‌کند!


سارا دائما خورده می‌گیرد و مهران را کنترل می‌کند . مهران خیلی تنبل و پرخاشگر است آیا این زندگی می‌تواند ادامه پیدا کند؟

گفته های زن:
" من در هیچ زمینه ای نمی‌توانم به مهران اطمینان کنم. مهران حتی به خوبی از پس کارهای پیش پا افتاده ای از قبیل رزرو بلیط ، مرتب کردن باغچه، معاینه ی ماشین بر نمی‌آید و هیچ کار انجام نمی‌دهد و قول‌های بیهوده می‌دهد و اکثرا کارها را نا تمام می‌کند " گفته سارا 36 ساله ،مشاور تحصیلی در دبیرستانی در تهران ، شهری که نه سال پیش پس از ازدواجش در آنجا سکنی گزیده است.

8 ماه پیش او تصمیم به تعمیر صندلی‌های میز ناهارخوری گرفت،اما آنها را نیمه کاره رها کرد.
مهران که معلم ریاضی دبیرستان است و هنگام باز خواست من با جوابهای دست و پا شکسته ی همیشگی جواب می‌داد.

او در همه ی امور اینگونه بود " وقت بسیار تنگ بود" و یا " خیلی خسته شدم" از جملاتی بود که او بسیار به کار می‌برد مشکلات ما برجسته‌تر شد زیرا ما تصمیم گرفتیم که بچه ای را به فرزندخواندگی قبول کنیم‌ترس و وحشت من روز به روز از بی مسئولیتی مهران بیشتر می‌شد ، زیرا حالا علاوه بر وظیفه ی همسر بودن باید پدر خوبی هم می‌بود در پایان روز مهران از من می‌خواست که با هم تلویزیون ببینیم و گفتگو کنیم ولی من علاقه ای نداشتم و به اطاق می‌رفتم و مطالعه می‌کردم .

من حتی علاقه ای به برقراری روابط زناشویی نداشتم زیرا او تا ساعت 3 صبح در حال دیدن تلویزیون می‌خوابید و دیگر آن زمان ، زمان مناسبی برای یک ارتباط رمانتیک نیست هرچه که زمان فرزند خواندگی ما نزدیک‌تر می‌شد من بیشتر برای آینده نگران می‌شدم.

من در یک شهر کوچکی بزرگ شدم و فرزند بزرگ یک حسابدار و کتابدار بودم . از همان زمان بچگی عادت داشتم بهترین باشم ، زیرا مادرم اصرار زیادی به این داشت که من فرد موفقی شوم .

مادرم همیشه به من می‌گفت: همیشه خیلی خوشحال می‌شوم اگر تو معروف شوی و نمی‌دانم اگر معروف نشوی چه کار کنم . این جمله‌ها همیشه در ذهن من بود مادرم زحمت زیادی کشید . من کودکی بسیار و خوبی داشتم پدر و مادر من عاشق واقعی بودن و هیچگاه با یک دیگر منازعه نداشتند .

بعد از پایان دوران دبیرستان، من معلم تاریخ شدم در روستایی نزدیک محل سکونتمان، ولی من بیشتر از اموزش بچه‌ها به موعظئه آنها می‌پرداختم بنابراین تصمیم گرفتم در رشته مشاوره به ادامه تحصیلات خود بپردازم.

و در اینجا بود که با مهران آشنا شدم، او همکلاس من بود و من در ناهارخوری مجذوب خوش تیپی او شده بودم و تنها یک هفته بعد از آن من و او به صحبت پرداختیم و خلی زود دریافتیم که اشتراکات زیادی داریم، از جمله : هر دو در مدرسه ی روستایی تدریس می‌کردیم، من همچنین از خجالتی بودن و فروتنی او خیلی خوشم آمد. اما پس از ماهها صحبت تلفن و غذا خوردن در سلف او از من درخواست یک قرار ملاقات واقعی نکرد وبالاخره من از او پرسیدم: آیا تو نمی‌خواهی مرا شام دعوت کنی؟ و او بسیار شرمنده از من تقاضای قرار ملاقات کرد.

ما عاشق یکدیگر شدیم و مهران هر آنچه را که من در یک مرد خوب می‌دیدم دارا بود، زکاوت ، هوش فراوان، ظاهر زیبا و سخت کوش. او همچنین در یک کتابفروشی بصورت نیمه وقت کار می‌کرد و بعد از آنکه مدرکش را گرفت ازدواج کردیم ، ولی از تحصیلات من هنوز یکسال باقی مانده است. زندگی مشترک خیلی گیج کننده است اما خیلی مفرح است.

من هنوز تحصیلاتم را به پایان نبرده بودم که مهران ازمن خواست که به زادگاه او نقل مکان کنیم . من فکر کردم او برای راحتتر زندگی کردن این پیشنهاد را داده ولی در آنجا کاری مناسب او نبود و من بسیار از وضعیت مالی نگران شدم.

در یک شب وقتی که من در حال نوشتن بودم و او در حال تماشای تلوزیون من به او گفتم: "من خیلی مایوس هستم و فکر می‌کنم تو آن مردی که من فکر می‌کردم نیستی و من باید از تو محافظت کنم بجای اینکه تو از من مراقبت کنی."

و مهران تنها نگاه بدی به من‌انداخت و کانال تلوزیون را عوض کرد.

بعد از اینکه من کار پیدا کردم از مدیر خواستم که اگر به معلم ریاضی احتیاج دارند مهران را استخدام کند و او با مهران مصاحبه کرد و مهران را پذیرفت و هنوز در این مدرسه در حال کار کردن است.

من پس از مدتی من دریافتم که مهران در انجام امور منزل همیار خوبی نیست بنابراین کارها راتقسیم کردیم و او مسئول زدنباغچه و بازبینی ماشین و تعمییر وسایل منزل و بردن زباله به خارج از خانه شد. ولی هیچ گاه وظایف خود را بدرستی انجام نمی‌داد همیشه زباله باید سرازیر می‌شد تا آنها بیرون ببرد و مهران تنها شانه‌هایش را بالا می‌انداخت می‌گفت: من خسته ام.

ماه پیش ، قبل ازسفر کاری سه هفته ای، من از مهران درخواست کردم که قبض‌ها را پرداخت کند، لباسها را بشورد و خانه را مرتب کند، او به من اطمینان داد که این کارها را خواهد کرد. اما متاسفانه هنگامیکه برگشتم با قبض‌های پرداخت نشده و خانه ی نامرتب و لباسهای شسته نشده انبوهی از ظرفهای کثیف مواجه شدم.

موضوعی که خیلی مرا ناراحت کرد این بود که هر روز به مهران تلفن میزدم و از او می‌پرسیدم آیا مجوز فرزند خواندگی رسیده و او جواب می‌داد نه ،ولی هنگام بازگشت دیدم بسته ی پستی باز نشده ای روی میز آشپزخانه است و مهران به من گفت :" اوه فراموش کردم آن را باز کنم " من با چشمانی اشک آلود به او گفتم باور نکردنی است، تو هیچ یک از کارهای را که به من قول دادی انجام ندادی ، وقتی این کارهای آسان را انجام نداده ای ، من چگونه می‌توانم به تو در امر نگهداری فرزند اطمینان کنم و او به من پاسخ داد من‌ترسیدم که به تنهایی فرم را پر کنم آنرا خراب کنم و منتظر شدم هر دو با هم آنرا پر کنیم و از تمییز کردن خانه هم متنفرم هستم.

و حالادیگراز این رفتارها و نامرتبی و نادیده گرفتن مسئولیتهای او خسته شده ام و احساس می‌کنم بسیار تنها هستم من هنوز شوهرم را دوست دارم ولی از بودن با او وحشت دارم. و من انرژی کافی برای بزرگ کردن دو بچه ندارم، فرزند جدیدمان و مهران.

گفته‌های مرد:
مهران 38 ساله می‌گوید: سارا درست مثل مادرهای آزار دهنده عمل می‌کند، همیشه به من می‌گوید اینکاررا بکن و آن کار را نکن ولی بعد به من می‌گوید تو بسیار تنبل و نامرتب هستی. این درست است که من کارهای خانه را به سرعت او انجام نمی‌دهم. اما بالاخره آنها را به اتمام می‌رسانم. متاسفانه این برای سارا متقاعد کننده نیست.

او از من انتظار دارد که در چهار چوب زمان بندی او کار کنم . بنابراین من چه کار کنم وقتی که تعمییر صندلیهای ناهارخوری به طول می‌انجامد؟ ما از حیاط تنها دوبار در سال استفاده می‌کنیم وچه اشکالی داردکه چمنهایش خیلی بلند شود، نامرتبی خانه مرا آزار نمی‌دهد و من درک نمی‌کنم چرا برای چیزهای خیلی بی مصرف وقت زیادی صرف می‌کند.

تعریف سارا از من یک مرد بد و تنبل است، درست که من خود به دنبال پیدا کردن شغل نرفتم ، ولی به این علت بود که رابطه‌های زیادی در این زمینه داشتم و نگران بی کار ماندن نبودم.

علت باز نکردن نامه ی پذیرش فرزند هم این بودکه من دوست داشتم که هر دو در کنار هم و با یکدیگر فرم را پر کنیم علاوه بر اینکه می‌دانستم فرم خیلی گیج کننده است. من هم مثل او دوست دارم پدر شوم اما او همیشه پشت مرا خالی می‌کند. من هم از رفتار او با فرزند آینده مان نگران هستم آیا او همینگونه که به من غرلند می‌کندو سرمن فریاد می‌کشد با دخترمان هم رفتار را خواهد کرد؟

"سارا تنها عشق زندگی من است."
من کودکی آرامی داشتم پدرمن تعمییر کار تلفن بود و مادر به بزرگ کردن من و خواهر بزرگترم مشغول بود. من خیلی به مادرم وابسته بودم و او زنی دوست داشتنی و ذاتا بخشنده بود. او خیلی به مدرسه ی من اهمیت می‌داد و هیچگاه بازی فوتبال من را فراموش نمی‌کرد و پدرم به سختی برای ما کار می‌کرد و رابطه ی احساسی کمتری با ما داشت و بیشتر مدیر خانه بود.

چیزی که بین ما پرده ای حائل کرده بود هنگامیکه سارا به من دستور به کار می‌دهد من پدرم را به یاد می‌آورم.

من واقعا جذب سارا شدم وقتی لبخند زیبا و چشمان سبز و موهای مواجش را دیدم او واقعا زیبا‌ترین زنی بود که من تا به حال دیده ام . اما من خجالتی بودم و هفته‌ها ابراز احساسات من بطول انجامید. من اولین روز ملاقات عجیبمان را به خاطر دارم ما از همان اولین شامی که با همدیگر خوردیم احساس نزدیکی بسیاری کردیم . با یکدیگر به صحبت پرداختیم و از روحیات و شخصیت خود حرف زدیم من خیلی ساکت ، ارام و جدی بودم و سارا خیلی اجتماعی ، بذله گو و مثبت.

متاسفانه،دیگر این اتفاق نیافتاد که ما از کاری که انجام می‌دهیم هر دو لذت ببریم و به نظر من این اشکال هر دوی ما بود نه تنها از طرف من که تعمییر صندلیها را به موقع به اتمام نرساندم و یا کارهایی از این قبیل.

در سالهای اخیر، سارا خیلی بیشتر کار می‌کرد، شبها تا دیر وقت سرکار بود و به مسافرتهای کاری طولانی می‌رفت و من واقعا در نبود او دلتنگ می‌شدم. ما زمان کمتری را با هم می‌گذراندیم. ومن بیشتر به تماشای تلوزیون و یا بازی با کامپیوتر می‌پرداختم،و وزن من زیاد شد در نتیجه نیروی برای تحرک نداشتم و نگران بودم که برای سارا دیگر جذاب نباشم اینها مشکلات جانبی هستند ، سارا تنها عشق من در زندگی است و من واهمه دارم که زندگی ما به مخاطره بیافتد.

و با اینکه هر دو باید آموزش داده شویم قبل از اینکه فرزندی بیاوریم موافق هستم پرورش فرزند در خانه ای که شادی از آنجا رخت بربسته کار بسیار اشتباهی است. من باید در رفتارهایم یک سری اصلاحاتی بدهم و سارا نیز باید در قبال کارهای اشتباهی که انجام می‌دهد ، مسئول می‌باشد.

گفته‌های مشاور:
هنگامیکه مشاوره سارا و مهران را آغاز کردم ، سارا از کنش پذیری مهران و مهران از پرخاشگری سارا شکایت داشت. ولی این در میان انسانهایی که بطور ذاتی با یکدیگر تفاوت دارند عادی است. من متوجه شدم که رفتار‌های مهران کنش پذیر نیست. بلکه کنش پذیر- پرخاشگر است.

یک موقعیت پرخاشگر هنگامی است که مهران پاسخ دهد نه من نمی‌خواهم قبض را پرداخت کنم و یک موقعیت کنش پذیر زمانیست که مهران قبول به انجام کار کند حتی اگر نخواهد.اما موقعیت کنش پذیر – پرخاشگر هنگامیست که مهران جواب دهد: باشد من قبضها را پرداخت می‌کنم و بعد فراموش کند و قبضها در هر دو صورت پرداخت نشده است و موقعیت کنش پذیر – پرخاشگر یک راه غیر مستقیم برای توجیه عصبانیت است.

مهران خیلی از دست سارا عصبانی است زیرا او همیشه به او دستور به انجام کارهایی دهد. اما برای جلوگیری از منازعه او بدینگونه خود را تخلیه می‌کند که از زیر مسئولیتها فرار می‌کند. این یک رفتار عادی است. اکثر مردم فکر می‌کنند اگر به همسر خود نه بگویند منازعه آغاز می‌شود و برای جلوگیری از منازعه مجبور به پذیرفتن هستند. در صورت اینکه راه دگری وجود دارد و آن است که زوجها آزادانه بتوانند به همسران خود نه بگویند.

زوج‌ها باید بدانند که آنها اساسا روحیات متفاوتی دارند. مهران و سارا نقاط مثبت یکدیگر را یافته‌اند و آن عشق آنهاست . هر دو آنها إذعان داشتند که یکدیگر را دوست می‌دارند و آن دو کلید است برای ادامه ی زندگی آنها .

ما زندگی آنها را برای پیدا کردن علت رفتارهای آنها جستجو کردیم پی بردیم که رفتارهای کنش پذیر – پرخاشگر مهران از کودکی کسب شده است مهران کارهائیکه پدرش همیشه به او دستور می‌داد می‌پذیرفت ولی از انجام آن سرباز می‌زد و هنگامیکه او ازدواج کرد این رفتارها را با همسرش می‌کرد.

در همین زمان مادر سارا کنترل همه امور خانه را در دست داشت و مسئول سارا بود. به همین دلیل سارا در زندگی زناشوئی تمایل به کنترل امورداشت.

" او را همانطور که هست بپذیر"
رفتارهای مهران و سارا از دهه‌های پیش رشد کرده بود . مهران می‌گفت وقتی سارا از او می‌خواست کاری انجام دهد و او انجام نمی‌داد ، هر چه سارا اصرار و غرلند می‌کرد مهران بیشتر سر باز می‌زد. مهران باید با سارا روراست می‌بود و به می‌گفت چه کارهایی را دوست دارد و از چه کارهایی متنفر است و اگر کاری را قادر به انجامش نبود علت آنرا برای سارا توضیح می‌داد و او را نامید و عصبانی نمی‌کرد.

اگر تمام می‌خواست سارا به او عشق ورزد باید کاری را که برای سارا بسیار مهم بود انجام دهد بطور مثال نزدن چمن حیاط ممکن است مهران را اذیت نکند امابرای سارا امری بسیار مهم بود .

کوتاه کردن چمن‌ها می‌توانست به سارا نشان دهد که حرفهای سارابرای او بسیار مهم است. همانطور که سارا باید سعی می‌کرد کمتر مهران را سرزنش کند و حالت دستوری به خود بگیرد. وقتی که مهران کارهای خانه را انجام می‌داد سارا نباید او را با خود در سرعت کارها مقایسه می‌کرد . من به سارا گفتم: مهران می‌تواند در کار کردن بهتر شود ولی نمی‌تواند مثل تو شود، او را آنطور که هست بپذیر .

مهران براینکه به سارا نشان دهد که مسئولیت پذیر شده است، پروژه آوردن فرزند را قبول کرد و تمام فرمها را به تنهایی پر کرد. او نیز کسی را برای تعمییر اجاق گاز استخدام کرد و حمام را رنگ و کاشی کرد. زیرزمین و گل خانه را تمیز کرد و ماشین را هم معاینه کرد . او همچنین کار تعمییر صندلی‌های آشپزخانه را به پایان برد و لی قبل از همه ی اینها به سارا هشدار داد که انجام وظایف من ممکن است کمی به طول بیانجامد .

از اینجا به بعد ما شروع به صحبت درباره ی نیازهای آنها کردیم . سارا موافقت کرد که وقتی به خانه می‌آید در پیش مهران بماند و با او صحبت کند و هر دو موافق بودند که به گردش آخر هفته بروند . آنها در سالروز دهمین سالروز ازدواجشان یک جشن کوچک گرفتند. مهران به هنگام تماشای تلویزین دیگر نخوابید و هر دو با هم به رختخواب می‌رفتند . من به مهران توصیه کردم که کمی وزنش را کاهش دهد تا انرژی بیشتری برای انجام کارها داشته باشد و از این وضعیت هر دو بسیار راضی و خشنود شدند .

" ما هیچ گاه از عصبانیت‌ترسی نداریم"
سرانجام من توانستم این زوج را راضی به تغییر رفتارها و ارتباطات خود کنم .
آنها آموختند چگونه عصبانیت، نا امیدی و هر حالت احساسی دیگر خود را به یکدیگر ابراز کنند . پیش از آن سارا وقتی سارا ناراحت و آزرده خاطر می‌شد سکوت می‌کرد و مهران را تنبیه می‌کرد و مهران عقب نشینی می‌کرد ولی حالا هر دو آموختند احساسات خود را به طور صحیح نشان دهند.

من استرس داشتم که هنگامی که سارا کاری را به مهران می‌دهد با او به حالت دستوری صحبت کند." مهران من خیلی به فکر سفرمان هستم و خیلی برای من مهم است که زودتر بلیطهای سفر را تهیه کنید." برای جلوگیری از این اتفاق من به مهران پیشنهاد دادم اگر لحن گفتاری سارا بدین گونه بود به او تذکر دهد و به او بگوید: سارا وقتی تو این گونه با من صحبت می‌کنی بسیار ناراحت می‌شوم و از تو نا امید می‌شوم. و این راه بسیار کار ساز بود .

مهران إذعان داشت : ما دیگر از عصبانی شدن نمی‌ترسیم، مشاور به ما آموخت که علت عصبانیت خود را بشناسد و بهترین وجه آن را ابراز کنیم. سارا و مهران واقعا از پیشرفت خود خوشحال بودند و پروسه ی فرزند خواندگی آنها به پایان رسید . و اکنون دوران خوش پدر بودن و مادر بودن را طی می‌کنند حتی بهتر از آنچه که فکرش را می‌کردند آخرین باری که آنها را دیدم آنها از روابط خود و فرزندشان خوشحال بودند . مهران یک پدر برگزیده و فعال بود و سارا می‌گفت من حالا می‌توانم به او اطمینان کنم و آینده ما بسیار روشن است.

مهران نیز با این صحبت موافق بود و گفت: من عاشق ساراهستم و او را تحسین می‌کنم و دختر خوانده مان نیز خانواده ی ما را ما را بسیار گرم کرده است و خوشحالی ما را دو چندان .
سیمرغ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر